ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 25 ساله )

سلام. من خونواده همسرم یه خانواده خیلی پرجمعیت هستن یعنی پدر شوهرم دوتا زن داره و 16تا بچه اصلا هیچ کدوم سواد ندارن واهل کار و زندگی نیستن وخیلی آدمهای سطح پایینی هستن همیشه همه جور حرفی به زبون میارن و اصلا اهل حیا نیستن کلا عادت دارن به بد زبون بودن و بی فرهنگ بودن اصلا هیچ کدوم به همدیگه احترام نمیدارن وو هر کدومشون هر کاری دلشون میخواد انجام میدن اصلا کوچک و بزرگ سرشون نمیشه ،منم خیلی واسم سخته که اینها خانواده همسرم هستن ، خجالت می کشم به دیگران بگم خانواده همسرم اینها هستن، همسر خودمم اخلاقش خوبه ولی خیلی بدقوله و زیاد به زندگی اهمیت نمیده همه چیز رو پشت گوش می ندازه اصلا اهمیت نمیده من چی میگم یعنی هر موقعه یه چیزی ازش بخوام الکی قول میده و اصلا توجه نمی کنه وقتی جایی باشم و ازش بخوام بیاد دنبالم میگه صبر کن تا بیام ولی چند ساعت بعدش تازه راه میرفته میاد اصلا سرموقع نمیاد وقتی هم مهمون داشته باشم بگم برو میوه بخره می ره و انقد دبر میکنه دیگه مهمون می رن من چیکار باید بکنم بخدا بدجور دارم اذیت میشم تحصیلات ایشون دیپلم هستش زمان نامزدی و عقد به من قول داده ادامه تحصیل بده ولی الان دوساله از زندگی مشترکمان گذشته و هنوز به قولش عمل نکرده وقتی هم بهش یگم میگه حالا من الکی یه چیزی گفتم تو چرا گیر میدی تو رو خدا هر چه زودتر من رو راهنمایی بفرمایین


مشاور (علی محمد صالحی)

با عرض سلام و احترام خدمت شما.
به شما تبریک میگم که همسر شما اخلاقش خوبه، باید شما بخاطر این امتیاز مهم همسرتون خوشحال باشید، چون یکی از ناراحتی ها و مسائل خیلی از زنان که گِله و شکایت دارند اینه که شوهرشون اخلاقش خوب نیست و بابت این قضیه خیلی اذیت میشن.
اما راجب خانواده همسرتون که گفتید سطح پایین و بی فرهنگ هستند باید خدمت شما بگم، این چیزی هست که خود شما به هر دلیل انتخاب کردید یا حداقل نقش داشتید، و الان نمیتونید اونها رو تغییر بدید یا عوض‏شون کنید، و در این زمینه یک قانون روانشاسی هست که میگه چیزی که نمیتونی تغییر بدی رو بپذیر، شما هم برای اینکه کمتر اذیت بشید و ذهن و فکرتون رو درگیر این قضیه نکنید که چرا اینها اینطور رفتار میکنن و هر حرفی رو میزنن و...، از جهت ذهنی و فکری قبول کنید و بپذیرید که خانواده شوهر شما اینطوری هستند و قرار هم نیست عوض بشن، بخودتون بگید هر خانواده ای یه جوری هستند، خانواده شوهر منم اینطوری هستند، چرا من خودم رو بخاطر اینکه اونها بعضی چیزها رو رعایت نمیکنن، اذیت کنم، فرض کنید پدر شوهر شما خدای ناکرده بر اثر حادثه ای دچار نقص عضو میشد، شاید در ابتدا براتون سخت بود که بپذیرید که پدر شوهر شما چنین مشکلی داره و یا ممکن بود خجالت بکشید اما بعد از مدتی که میپذیرفتید و قبول میکردید که پدر شوهر من چنین مسئله ای داره و فعلا راه درمانی هم نداره، این مسئله برای شما عادی میشد و دیگه نه خجالت میکشیدید نه اذیت میشدید، در مورد رفتارهای اونها هم به این صورت فکر کنید که نمیتونید اونها رو تغییر بدید و باید اونها رو به همین صورتی که هستند بپذیرید. و مطمئن باشید اگر اونها بعضی چیزها رو رعایت نکنند کسی بپای شما نمیذاره، و نمیگه حتما عروسشون هم مثل خودشونه، چون هر کسی براساس رفتار و گفتاری که داره قضاوت میشه، نه براساس رفتار دیگران، پس بصورت خلاصه اینکه از این مسئله رد بشید و بگذرید و خودتون رو بخاطر رفتارهای اونها اذیت و سرزنش نکنید.
اما راجب همسرتون، هیچ زن و مردی نیست که کامل باشه و هیچ مشکل یا مسئله ای نداشته باشه (منظورم انسانهای معمولیه)، و شما با هرکس دیگه هم ازدواج میکردید بالاخره در کنار خوبیهایی که داشت، نقصهایی هم همراه داشت، شوهرتون هم به همین صورت، در کنار اخلاق خوبش و ویژگیهای خوب دیگه، تا حدی بدقوله و کمی بی خیال، چنانچه خود ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم و اگر بخواهیم خوبی ها و بدی های خودمان را بنویسیم، گاهی ممکن است طرف بدیها بر خوبی ها بچربد. منظور من اینه که همسرتون رو با تمام خوبیها و بدیهاش در نظر بگیرید و بجای تمرکز بر چند نکته منفیش، بر خوبیهاش متمرکز بشید و خوبی های اونو مرور کنید. و در مقابل رفتارهای اشتباه اون، سعی کنید بجای ناراحتی و غر زدن و بحث کردن، راه مقابله مسالمت آمیز رو یاد بگیرید، مثالا شما میدونید که همیشه با چند ساعت تاخیر میاد، سعی کنید شما هم چند ساعت زودتر به او بگید بیاد دنبال شما، یا مسائل دیگه، راه دیگه برای مواجهه با رفتارهای بی خیالانه همسرتون اینه که اجازه بدید با پیامدهای رفتارش مواجه بشه، مثالا گفتید خرید کن، خرید نکرده، وقتی اومد بدون اینکه با او بحث کنید یا دعوا کنید که خودتون هم اذیت بشید، برای ناهار یا شام حاضری جلوش بذارید و بگید عزیزم چون چیزی نخریدی نتونستم غذای مناسب آماده کنم، یا مسائل دیگه، این فقط یک مثال بود، خودتون بر اساس رفتارهای همسرتون بدون اینکه بی احترامی کنید یا دعوا و بحث راه بندازید همسرتون رو با پیامدهای رفتارش مواجه کنید.
نکته آخر در مورد تحصیل کردن همسرتونه، توجه کنید در مورد این قضیه، هم شما دچار اشتباه شدید و هم همسرتون اشتباه کردند که به شما قول دادند ادامه تحصیل میدن، چون یکی از اشتباهاتی که برخی جوانان قبل از ازدواج مرتکب میشن، همینه که فکر میکنن میتونن همسرشون رو بعد از ازدواج تغییر بدن یا عوض کنن، مثالا اگر سیگاریه ترکش بدهند، یا اگر چاقه لاغرش کنن، لاغره چاقش کنند، یا میتونن راضیش کنن ادامه تحصیل بدهد، همه اینها جزء تصورات اشتباه قبل از ازدواجه، که هیچکدوم بعد از ازدواج عملی نخواهد شد، در واقع دختر و پسر باید همسرشون رو همون طوری که هست بپذیرن، و اصلا انتظار نداشته باشند که قراره بعد از ازدواج تغییر کنه، در مورد شما هم به همین صورته، شما قبل از ازدواج فکر کردید اگر ازدواج کنید میتونید شوهرتون رو راضی کنید که ادامه تحصیل بده، شوهرتون هم بخاطر اینکه بتونه با شما ازدواج کنه و شما رو از دست نده قول داده که ادامه تحصیل بدهد، شاید هم اون موقع واقعا قصد داشته، ولی الان با توجه به مشکلات زندگی و مسائل اون براش عملی نیست، از طرف دیگه واقعا ادامه تحصیل اهمیت نداره، خیلی از همسران هستند که تحصیلات دارند ولی در زندگی مشترکشون آرامش نیست، پس اون چیزی که اهمیت داره اینه که شما و همسرتون زندگی مشترک آروم و خوبی داشته باشید مهم نیست که همسر شما دیپلم باشه یا لیسانس، برفرض اگر همسر شما قبول کرد و دانشگاه قبول شد، و تو دانشگاه مثالا دخترای دیگه رو دید و توجهش به شما کم شد یا مسائل دیگه، آیا شما قبول میکنید که ادامه تحصیل شوهرتون به بهای بوجود اومدن مشکل در زندگی مشترک شما بدست بیاد. پس در مورد ادامه تحصیل، هم شما اشتباه کردید که متوجه نبودید که این جزو تصورات اشتباه قبل از ازدواج است، و هم همسرتون اشتباه کرد که به شما قول داد، پس بهتره نسبت به ادامه تحصیل شوهرتون هم، اصراری نداشته باشید و خودتون و همسرتون رو بخاطر این مسئله ناراحت نکنید.
موفق و شاد و خوشبخت باشید
 
بیشتر بخوانید:

اگر این نشانه‌ها را دارید، در مدیریت زمان ضعیف عمل می‌کنید